جرجیس پیامبر ع
عاقبت
آزاد

 

شغل جرجیس تجارت بود و ثروت بسیار داشت به گونه ای که محاسب اموال او نیز از نگهداری حساب آن اظهار عجز کرد .ا و در راه خدا صدقه بسیار می داد. البته گروهی هم او را شاهزاده  ذکر کرده اند جرجیس در سال 329 میلادی به پیامبری رسید .

جرجیس برای هدایت با شاید هم تجارت به شهر موصل در شمال  کشور عراق مسافرت کرد در آن روزگار شهر موصل پادشاهی داشت بنام داذیانه  جبار و بت پرست،و بتی بزرگ بنام افلون داشت که در ایامی آن را به بیابان می برد و مردم را وادار به سجده در مقابل آن می کرد و آتش بزرگی بر می افروخت.کسانی که از سجده در مقابل بت خودداری می کردند در آتش می انداخت .جرجیس نیز از جمله کسانی بود که وادار به سجده به بت شد و اطاعت نکرد . ،پس او را محبوس کردند، شکنجه بسیار نمودند  دستور داد،  او را در زندان به رو بخوابانند و دست و پایش را میخکوب کردند و ستونی سنگین از سنگ بر پشت او نهادند . خداوند ملکی فرستاد تا سنگ برداشت و میخ از دست و پای او باز کرد و آب و غذا یش دا د وفرمود  صبر کن و شاد باش و مترس که خدا با توست و او را مژده پیامبری داد. پس از سوی خداوند به او وحی رسید .اکنون برو و دشمنت را به دین خویش دعوت کن ، که 7 سال  تو را در این امر ماموریت  دادم  و شاه تو را 4 بار خواهد کشت  و من زنده ات کنم و بار چهارم تو را  به سوی خود برم و پاداش زحماتت را به تو عطا کنم . (در روایات تعداد کشته شدن جرجیس را 14 بار آورده اند) .

جرجیس را به نزد داذیانه آوردند . او شاه را به ترک بت پرستی و پرستش خداوند یکتا دعوت کرد شاه پرسید مگر رنج و عذاب ها را درک نکردی ؟ جرجیس گفت : خدایم مرا نجات داد و به من شکیبائی عطا کرد تا تو را حجت باشد. شاه چون احساس خطر کرد دستور داد  او را به رو خوابانیدند و بدنش را با چرخی که شانه های آهنین داشت شانه کردند  تا گوشت های بدنش بریخت و او استقامت ورزید . سپس بر زخم هایش سرکه ریختند .و پلاس ها ی درشت بر زخم هایش کشیدند.و میخ های آهن را سرخ کردند و بدنش را با آنها داغ نمودند ،چون دیدند به این ها کشته نشد امر کرد میخ های آهن بر ران و زانو و دست و پای او کوبیدند  . پس  دستور داد تازیانه  بسیار برپشت و شکم او زدند و مجدد به زندان بردند و ندا داد تا تمامی ساحران کشور  را فراخوندند تا هرچه سحر دارند بکار گیرند از جمله ساحری سمی مهلک  به او خوراند  و او زنده ماند.  ساحرگفت : اگر این زهر به تمامی اهل زمین خورانده بودم مرده بودند . پس ساحر به جرجیس ایمان آورد و ا.و نیز به دستور شاه کشته شد .بناچار  او را قطعه قطعه کردند و در چاهی انداختند  خداوند  فرشته مقرب میکائیل (ع ) را فرستاد تا با امر خدا او را زنده کرد فرمود ای  جرجیس برخیز به قدرت خداوندی که تو را آفرید و مستوی الخلقه گردانید . و جرجیس به دربار شاه برگشت و او  و مردم را به دین حق دعوت نمود . زیاده از 4 هزار نفر از جمله همسر شاه و سپهسالار سپاه  ایمان آوردند که همگی به دستور شاه کشته شدند .

پس برای باردیگر دستور دادلوحی از مس ساخته و بر روی آتش گذاشتند تا گداخته شد و آن حضرت را بر آن خوابانیدند و در گلویش سرب مذاب ریختند .و میخ بر دیده و سر مبارکش فرو کردند و سپس بیرون کشیدند و به جای آن سرب گداخته ریختند و و میخ های بزرگ آهنی در سر او فرو کردند تا مغز سرش روان شد جسدش را به آتش کشیدند و خاکسترش به باد دادند اما باز حضرت میکائیل به  اذن خداوند او را زنده کرد .

جرجیس باز هم برای دعوت حق به بارگاه شاه در زمانی که بار عام داده بود رفت و تبلیغ دعوت الهی خود کرد در آنجا یکی از اصحاب شاه به او گفت در اینجا 14 منبر وجود دارد ساخته شده از چوب درختان مختلف که بعضی از آنها ثمر و میوه دارند و برخی غیر مثمر  اگر از خدای خود بخواهی تا همین حالا همه آنها دارای برگ و میوه شوند به تو ایمان می آوریم پس حضرت جرجیس به دو زانو نشت و دعا کرد در حال همه  چوب ها سبز شدند و برگ و میوه در آوردند.شاه بار دیگر دستور داد او را در میان دو چوب گذاشتند و با آن حضرت آنها را با اره به دو نیم گردند و بعد دیگ بزرگی فراهم گردند و در آن روغن زیتون  و گوگرد و سرب مذاب ریختند تا جسد آن مرد بزرگ با آنها در آمیخت  پس زمین تاریک گشت و ملک مقرب اسرافیل نعره ای زد و دیگ سرنگون شد و فرمود به اذن خداوند ای جرجیس برخیز.  جرجیس به قدرت الهی سالم و سلامت ایستاد و از برای دعوت به دربار شاه رفت شاه  گفت اگر این ساحر را بگذارم تمام مردم را گمراه خواهد کرد پس او را به میان جمع آوردند تا گردن زنند جرجیس دست به دعا برداشت و عرضه کرد با ر الها اگر بت پرستان را هلاک خواهی کرد .از تو سوال می کنم که  مرا و یاد مرا سبب شکیبائی گردانی برای هر که تقرب جوید بسوی تو به صبر کردن در نزد هر هول و بلائی پس آن حضرت را گردن زدند و برگشتند ، بناگاه عذاب الهی نازل و صاعقه و آتشی هولناک تمام آن قوم را هلاک کرد بطوریکه تا مدت ها از آن مکان دود برمی خاست .جرجیس را ازجمله پیامبران شهید مانند یحیی و زکریا و اشعیاء دانسنه اند .

مدفن حضرت جرجیس را در چند نقطه ذکر کرده اند از جمله محلی در شهر شوشتر و همچنین  در  جلفای آذر بایجان درروستای کلید داغی منطقه ارسباران . اما آنچه که بیشتر مورد پذیرش می باشد محلی در شهر موصل که هم اکنون نیز به مقبره جرجیس نبی معروف است .

 علت ضرب المثل شدن نام حضرت جرجیس :

درمیان  هزاران پیامبر که برای هدایت بشر آمده اند گویا تنها حضرت جرجیس  دارای  صورتی زشت و آبله رو بوده است و سالکی بزرگ بر روی پیشانی و یا بینی داشته استه است که به نازیبائیش می افزود با توجه به این علائم اگر کسی در میان خواسته های گوناگون خود به انتخابی نامطلوب مادون سایر خواسته ها مبادرت ورزد به مثابه مومنی است که در میان 124 هزار پیامبر به انتخاب جرجیس اقدام کند و او را به رسالت و رهبری برگزیند.  

 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





جمعه 7 بهمن 1390برچسب:جرجیس,ضرب المثل,شوشتر, جلسه خانوادگی, :: 10 PM :: نويسنده : محمد منصور

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید. وبلاگ من مو ضوع خاصی ندارد ضمن تشکر از دیدار شما عزیز میهمان امیدوارم مطالب وبلاگ مورد توجه و استفاده شما قرار بگیرد و از بیان نظرات خود در راستای بهبود آن دریغ نفرمائید.
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان عاقبت و آدرس mandez.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان